امام حسین (ع) در جو خفقانزدهی زمان بنیامیه، با گفتن حق علیه حاکم ستمگر، فضاشکنی کرد. همه باید در برابر حاکم جائر، گردنکش و عهدشکن ایستادگی کنند. در حکومت الهی از غرور و دروغ، بیخبری و فریب مردم، تطمیع، تهدید و تحمیق خبری نیست. وای بر کسانی که دین را ابزار به دست آوردن دنیا کنند، وای به حال جامعهای که خفقان آن، اجازه گفتن حرف حق را ندهد....
کلمه – گروه معارف:
امام حسین (ع) در جو خفقانزدهی زمان بنیامیه، با گفتن حق علیه حاکم ستمگر، فضاشکنی کرد. همه باید در برابر حاکم جائر، گردنکش و عهدشکن ایستادگی کنند. در حکومت الهی از غرور و دروغ، بیخبری و فریب مردم، تطمیع، تهدید و تحمیق خبری نیست. وای بر کسانی که دین را ابزار به دست آوردن دنیا کنند، وای به حال جامعهای که خفقان آن، اجازه گفتن حرف حق را ندهد…
اینها گزیده ای از هشدارهای حاج آقا مجتبی تهرانی در سخنرانی دهه اول محرم دو سال قبل بود که تحت عنوان امام حسین(ع)، مصلح غیور و انسان ضدّ غرور” ایراد می شد. در آستانه اربعین حسینی و به پاسداشت اندیشه و ایمان مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی، بازخوانی دیدگاه ایشان درباره فلسفه قیام حسینی و نسبت آن با آموزه های ظلم ستیزانه و مفاهیم الهام بخش آن در عرصه سیاسی، خالی از لطف نیست.
کلمه خلاصه ای از اظهارات ایشان را در زیر برای مخاطبان خود آماده کرده است. متن کامل سخنان ایشان هم که در همان زمان در کلمه منعکس شده بود، هنوز قابل دسترسی علاقه مندان است: شب های اول تا چهارم در اینجا، شب های پنجم تا هفتم را در اینجا، شب های هشتم و نهم در اینجا و شب های دهم و یازدهم را در اینجا.
- امام حسین (علیهالسلام) نه خود مغرور بود، و نه دیگران را مغرور کرد. این مشخّصه حکومت الهی است که هیچگاه برای پیشبرد اهدافش، از این ابزار استفاده نمیکند. در حکومت الهی هیچ خبری از این حرفها نیست. در حکومت الهی اصلاً بحث فریبکاری و بهرهگیری از بیخبری مردم و بیخبرگذاشتن آنها نیست.
- امام حسین(علیهالسلام) مصلحی غیور و انسانی ضدّ غرور بود؛ نه خود مغرور بود و نه دیگران را مغرور کرد. این حرکت برای اقامه حکومت الهی و براندازی حکومت شیطانی بود؛ امّا جنبه شخصی نداشت و از آن ابزارهایی که برای بهپاداشتن حکومتهای شیطانی یا ادامه آن ـ چه از نظر حدوثی و چه بقایی ـ بهکار گرفته میشود، یعنی تطمیع و تهدید و تحمیق، حضرت از این اهرمها استفاده نکرد، بلکه عکس بود.
- ما دو نوع حکومت داریم؛ حکومتی داریم مادّی و بر محور هواهای نفسانی و حکومتی داریم الهی و بر محور خداخواهی؛ یکی محورش خودخواهی است و دیگری خداخواهی. حکومتی که بر محور خودخواهی و جنبههای نفسانی است، چه در حدوث و چه در بقا ابزار خاص به خودش را دارد. عرض کردم اهرمهایی را که برای حدوث و بقای خود از آن استفاده میکنند، معمولاً سه چیز است؛ تطمیع و تهدید و تحمیق. گروه یزیدیان از همین سه عامل استفاده میکردند که اوّلین مرحله آن مسأله عبیدالله بود که از هر سه اهرم استفاده کرد؛ هم تطمیع، هم تهدید و هم تحمیق.
- اصلاً و ابداً در مکتب الهی یک چنین مطلبی نیست که نیست که نیست. هدف وسیله را توجیه نمیکند. هدف الهی با ابزار شیطانی تحقّق پیدا نمیکند. اینکه امام حسین(علیهالسلام) ابزارهای شیطانی تهدید و تطمیع و تحمیق را به کار نگرفت، به همین جهت بود. چون دو نشئه دنیا و آخرت در نظر حضرت بود. لذا این حرف درست نیست؛ اتّفاقاً عکس است. یعنی این ابزار باید فدا و رها شود تا به هدف الهی برسی.
- امام حسین هم در خطبههایش، هم در نامههایش، هم در ملاقاتهای شخصیاش دیگران را دعوت کرد؛ امّا مغرور نکرد. دعوت هم که میکرد، وظیفهاش بود. باید دیگران را دعوت به حق میکرد. هر رجل الهی، وظیفهاش چیست؟ وظیفهاش این است که دعوت به حق کند. لذا حسین(علیهالسلام) هم باید همین کار را میکرد. اصلاً بر او واجب بود و اگر ـنعوذ باللهـ دعوت نمیکرد کارش اشکال داشت. امّا کسی را مغرور نکرد و فریب نداد و کسی را با فریب به دنبال خودش نکشید. اصلاً و ابداً یک چنین کاری نکرد.؛ بلکه عکس آن عمل کرد.
- کسی که تحمیق شده است وقتی جهالتش برطرف شود باید بیدار شود؛ چون بر اساس جهلش، فریبِ شعارها و حرفها را خورده بود. آیا صِرف اینکه کسانی شعار دینی دهند شما دنبالشان میدوید؟! مگر عقل و شعور ندارید؟! امام حسین هیچ کوتاهی نکرد و مُدام روشنگری میفرمود تا کسی در تاریکی جهالت باقی نماند و بهانه نداشته باشد.
- حسین در برابر لشکریان کوفه، نسبت به انهدام فروع دین هشدار میدهد. این که امام حسین میگفت حکومت فعلی فاسد است و حلال و حرام را تغییر میدهد، برای هیچ کس یک امر پنهانی نبود و حتّی سران حکومت یزید هم این مسائل را میدانستند. حتّی در بین خودشان هم وقتی سرانشان مینشستند، خودشان به یزید بد میگفتند.
- حضرت (به لشکر هزار نفره حر) میگوید شما میدانید که پیغمبر فرموده است که اگر کسی ببنید حاکم جائری، حرام الهی را حلال میکند، عهد الهی میشکند و در میان مردم به سنّت الهی عمل نمیکند، با این حال نه عملاً نه قولاً در مقابل او نایستد، این یک قانون الهی است که خداوند او را به همان جایگاهی وارد میکند که آن حاکم را وارد کرده است. امام حسین اوّل این روایت را از پیغمبر نقل کرد و بعد خودش فرمود: شما میدانید که این گروهی که بر سرِ کار هستند، با اطاعت شیطان همراه شدهاند و از بندگی خدای رحمان گردنکشی میکنند …
- امام حسین(علیهالسلام) مُصلحی غیور و انسانی ضدّ غرور بود، او در این حرکت و قیام، نه خود مغرور بود و نه کسی را مغرور کرد، بلکه از این هم بالاتر بود؛ و آن اینکه میخواست مغرورین را آگاه کند. چون منشأ غرور جهل است، یعنی آنگاه انسان فریب میخورد که بیخبر باشد. اگر انسان خبردار شود، کلاه سرش نمیرود.
- امام حسین به دنبال اصلاح امّت جدّش بود؛ اصلاح هم در دو بُعد ظاهری و باطنیِ امّت بود. اصلاحِ ظاهری هم مقدّمه اصلاحِ باطنی بود. یعنی حضرت هم میخواست روشِ رفتاری به جامعه بدهد و هم میخواست بعد از آنکه زمینه مُهیّا شد، بینش باطنی به آنها بدهد تا مردم خودشان حق را از باطل تمییز بدهند.
- بنیامیّه آنچنان در اجتماع فضاسازی و جوسازی کرده بودند و یک حالت خفقان به وجود آورده بودند که بعضی از آنهایی که بینش هم داشتند و حق را میتوانستند تشخیص دهند هم جرأت دفاع از حق نداشتند، آنها با آن ابزارهای شیطانیشان تطمیع و تهدید و تحمیق، جامعه را چنان احاطه کرده بودند که آنکه حق را میداند جرأت گفتن حق را پیدا نکند. در چنین جوّ خفقانزدهای امام حسین چه کار کرد؟ حضرت فضاشکنی کرد. این خیلی مهم است. ایشان جَوشکنی کرد. یعنی آن فضا و آن خفقانی را که اینها درست کرده بودند که کسی جرأت نمیکرد حق را بگوید، حضرت آن جو را شکست. لذا بعد از امام حسین حرکتها شروع شد. اگر آن جوشکنی نشده بود، این قیامها و حرکتهای بعدی هم پیش نمیآمد.
- امام حسین(علیهالسلام) دقیقاً میفرماید که به دنبال اصلاح امت است و هم به اصلاح ظاهری و هم به اصلاح باطنی توجّه دارد. اصلاح ظاهر از راه امر به معروف و نهی از منکر ایجاد میشود و اصلاح باطن هم خود به خود مترتّب میشود و دیگر لازم نیست که حضرت بیاید و حق را از باطل جدا کند. اگر مردم تحت حکومت هواهای نفسانیشان نباشند، خودشان میفهمند.
- امویان، اسلام را در خدمت حکومت خود قرار داده بودند، امام صادق (ع) میفرماید: وای بر کسانی که این دین را ابزار به دست آوردن دنیا کنند. وای به حال کسانی که در میان مردم امرکنندگان به قسط را میکشند! و وای به حال آن جامعهای که مؤمن در آن جامعه باید با تقیّه زندگی کند، یعنی نتواند حق را بگوید. یعنی خفقان چنان جوّ غالب جامعه را بگیرد و چنان جوسازی شود که مؤمن نتواند حرف حق را بزند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر