۱۳۹۱ دی ۴, دوشنبه

جامعه در تونل تاریک

Kaleme News

گر کسانی نسبت به تأثیر اقدامات نخبگان و اصلاح‌طلبان سیاسی در سطح رسمی سیاسی امیدوار نیستند می توانند به امکانات شهروندان دلسوز و توانمند در سطح جامعه و سرمایه اجتماعی آن‌ها امیدوار باشند. جامعه ما به هر حال در این تونل تاریک قرار گرفته است و وظیفه‌ی تلاش برای برون‌رفت از این وضعیت از دوش اعضای جامعه برداشته نمی‌شود. اصلاح‌جویان همچنان می‌توانند به انباشتن سرمایه‌های اجتماعی (و فرهنگی) خود در جامعه‌ی ایران ادامه بدهند تا پس از اولین گشایش‌ها از آن بهره بگیرند. ...

حمیدرضا جلایی پور
قرار بود متن زیر را در نشست عمومی اعضای انجمن های اسلامی دانشکده های دانشگاه تهران در روز پنجشنبه ۲۲/۹/۹۱ ارائه دهم که متأسفانه قبل از تشکیل نشست مجوز آن لغو شد.
مقدمه
صحبت‌ام در این نشست بیشتر حول پاسخ به این پرسش است: آیا در شرایطی که جامعه ایران با مدیریت شعاری به تدریج وارد تونلی تاریک و مسدود شده است روزنه ی امیدی برای خروج از این وضعیت (و اصلاح و بهبود مسالمت آمیز آن) وجود دارد؟ پاسخ ساده به این پرسش این است که همین مدیریتی که با تداوم سیاست های اقتدارگرایانه و شعاری خود جامعه را به این روز انداخته می تواند با التزام به سیاست گشایش سیاسی در انتخابات آتی ریاست جمهوری (خرداد ۹۲) جامعه را با انجام یک انتخابات منصفانه از این تونل تاریک بیرون بیاورد. اما همه مسأله این است که هنوز علامتی که حکایت از این گشایش سیاسی در جامعه بکند دیده نمی شود. لذا باز این پرسش طرح می شود که با این شرایط بسته و تاریک سیاسی باز روزنه امیدی هست؟ پاسخ من به این سؤال منفی و نومیدانه نیست. زیرا تنها تداوم بی تدبیری های دولت تعیین کننده ی آینده جامعه نیست و جامعه مدنی (یا نیروی ناشی از فعالیت شهروندان، منتقدان و اصلاح طلبان دلسوز) همچنان با تداوم ایستادگی مدنی خود می تواند برای خروج جامعه از این وضعیت نگران کننده (با همکاری نخبگان میانه روی موجود در حکومت) امیدوار باشد –که اینک به توضیح این پاسخ در سه فراز می پردازم.
۱- توضیح وضعیت بحرانی
اگر شما این روزها سخنان صاحب نظران مستقلی را که درباره ی اوضاع اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و بین المللی ایران اظهارنظر می کنند مورد توجه قرار دهید، جامعه ایران را اکثرا در وضعیت تقاطع بحران‌ها ارزیابی می کنند. پنج توضیح زیر نشانگر نگران‌کننده بودن این وضعیت است.
اول این‌که در شرایط کنونی جامعه در وضعیت تشدید و تراکم آسیب های اجتماعی قرار دارد. آسیب هایی که زندگی انبوهی از شهروندان را با مشکلات متراکم روزانه روبرو کرده است و متأسفانه علائمی که نشانگر کاهش میزان این آسیب ها (یا حداقل توقف افزایش‌اش) باشد به چشم نمی آید. عمده ترین این آسیب ها در جامعه‌ی کژمدرن (مدرن بدقواره‌ی) ما عبارتند از: بی اعتمادی گسترده در روابط اجتماعی و سیاسی؛ بیش از چهار میلیون بیکار؛ بیش از شش میلیون فقیر مستأصل؛ بیش از شش میلیون مردم ساکن در سکونت گاه‌های غیرایمن و غیررسمی/غیرقانونی، خطرخیز، غیربهداشتی و جُرم‌خیز؛ بیش از سه میلیون و هفتصدهزار نفر معتاد؛ بیش از بیست میلیون نفر که در هوای بسیار آلوده تنفس می کنند (حتی اداره ی خطیرترین امور کشور هم توسط کسانی انجام می گیرد که در این هوای آلوده تنفس می کنند)؛ رشد فزاینده ی پرونده های دعاوی و اختلافات قضایی از چهارمیلیون به شانزده میلیون پرونده؛ رشد فزاینده میزان جرم و جنایت و اعدامی‌ها؛ رشد تعداد تن فروشان و کودکان بی سرپرست و امثالهم. مهم ترین عاملی که می تواند تا حدودی توانایی جامعه را برای کند کردن روند تشدید این آسیب ها افزایش دهد رشد و توسعه پایدار است که در سال های اخیر میزان آن به کمتر از یک درصد رسیده است. این روزها باید حسرت دوره اصلاحات (۱۳۸۴-۱۳۷۶) را خورد که به رغم هر ۹ روز یک بحران و نفت ده دلاری رشد اقتصادی کشور بالای پنج درصد بود و دنیا هم برای ایران دندان تیز نکرده بود.
آسیب های اجتماعی ناشی از بحران اقتصادی و پولی سال ۹۱ یعنی سقوط ویرانگر ارزش ریال، رشد فزاینده ی گرانی، تورم (که بین سی و پنج تا پنجاه درصد برآورد می‌شود) و بیکاری، زندگی آشفته مردم را سخت تر نیز کرده است. چشم اندازی که بهبود اوضاع را نشان بدهد دیده نمی شود و ظاهراً روزهای سخت اقتصادی همچنان ادامه دارد (فرقی نمی کند این گرفتاری های اقتصادی را ناشی از مدیریت نامطلوب دولت یا اثر تحریم ها یا هردو بدانیم).
سوم این‌که یکی از شروط رشد اقتصادی و توانمندسازی دولت و جامعه برای مهار آسیب های اجتماعی مفقود است –یعنی روابط مناسب خارجی برای رشد اقتصادی ایران. متأسفانه سیاست های تنش زدایی و اعتمادزایی دولت سازندگی و اصلاحات در مدیریت سیاسی سال‌های اخیر به سیاستِ تهاجمی –تبلیغی و تشنج زا تغییر کرده و به رغم شعار مدیریت جهانی، محیط بین المللی را برای ارتقاء نیازهای اقتصادی، علمی و مالی ایران با انواع و اقسام مشکلات روبرو کرده است. این فضای نامساعد بین المللی یکی از عللی است که دولت نهم و دهم به رغم درآمد ارزی استثنایی (هفتصد میلیاردی) نتوانست رونقی به معیشت عامه مردم بدهد و امروز ایرانیانی که با مشکل گرانی و بیکاری دست به گریبان بودند، برای درمان و داروی بیماری های صعب العلاج خود نیز با مشکلات اساسی و روح خراش روبرو شده اند. متأسفانه در چشم انداز نزدیک هم علائم بهبودی در روابط خارجی مشاهده نمی شود. رفت و آمدها و مذاکرات پنهان ایران با آمریکا در ماه های اخیر نیز امیدواری جدی در میان کارشناسان روابط خارجی ایجاد نکرده است. متأسفانه به نظر می‌رسد در چهارماه آینده آمریکا و اروپا تحریم ها را تا آنجا علیه ایران افزایش خواهند داد که ایران نتواند تا بیش از پانصدهزار بشکه نفت بفروشد، آن هم نه فروش نفت در برابر دلار بلکه در برابر کالاهای بنجل. بدین معنا آن‌ها قصد کرده اند ایران را وارد وضعیت خطرخیز نفت در برابر غذا بکنند.
چهارم این‌که جامعه مدنی ایران محدود و مرعوب شده و نیروی آن به لایه های پایین جامعه فرستاده شده است. فضای فعالیت بخش های غیرحکومتی (یا همان فضای جامعه مدنی) با انواع محدودیت ها از سوی حکومت روبرو است. آزادی و حقوق شهروندی برای خودی‌ها فراهم و برای غیرخودی‌ها با موانع پرشماری روبرو است؛ روحانیت و مراجع تقلید غیرحکومتی با انواع محدودیت روبرو هستند؛ تشکل یابی رسمی اجتماعی و حق تشکیل جلسه با محدودیت امنیتی روبرو است؛ تشکل های صنفی کم رونق و در حاشیه اند؛ مطبوعات مستقل محدود و با انواع خود سانسوری های شدید روبرو هستند و حتی نمی‌توانند از چهره‌های کلیدی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی به نیکی یاد کنند؛ عرضه تولیدات فرهنگی به شدت حکومتی و غیرتأثیرگذار شده و یادآورد تبلیغات رسمی کشورهای بلوک شرق است؛ استقلال نهادهای دانشگاهی روز به روز کمتر می‌شود و اجتماع علمی اساتید در گروه های آموزشی حتی در سرنوشت رشته خودشان هم در حال بی تأثیرشدن است و در فرایند جذب دانشجوی دکترا، جذب اعضای جدید هیئت علمی، این حلقه های امنیتی در بیرون دانشگاه هستند که تأثیرگذار شده اند؛ اگر تا دیروز با فرار مغزها در رشته های پزشکی و مهندسی و نخبگان صنایع و صاحبان سرمایه روبرو بودیم، امروز این فرار مغزها در رشته های علوم انسانی هم رو به فزونی گرفته است. متأسفانه دانشگاه ها به عنوان جایگاه رشد فضای خلاقیت علمی و حقیقت جویی به مراکز تدریس حکومت‌پسند و شبه‌امنیتی تبدیل شده است ؛ و احزاب مستقل سیاسی به رسمیت شناخته نمی شوند. در شرایط کنونی آنچه در فضای عمومی با محدودیت پلیسی کمتری روبرو است خرید و مصرف مواد مخدر و سوار کردن تن فروشان (از سوی رانندگان) در خیابان های اصلی تهران است (اگر این حجم تن فروشی در تهران در دوره اصلاحات در خیابان ها دیده می شد چه معرکه ها که اقتدارگرایان در صدا و سیما به راه نمی انداختند).
پنجم این‌که دولت به عنوان بزرگ ترین سازمان جامعه از لحاظ تعداد حقوق‌بگیران (بیشتر از چهار میلیون) و با بیشترین منابع (منابع انسانی، مالی و بوروکراتیک/نهادی) به جای این‌که موتور پیش برنده رشد و پیشرفت کشور باشد، جامعه ایران را وارد تونل تاریک و مسدود کنونی کرده است. این دولت از حداقل پنج معضل اصلی رنج می برد. اول این‌که در سطح مدیریت آن شکاف های اساسی و واگرا وجود دارد. قوه ی اجرایی به یک طرف می کشد، مجلس به طرف دیگر و نیروهای امنیتی به طرفی که خود تشخیص می دهند، تا جایی که اولاً قاضی مستقل در برابر نیروی امنیتی وزنی ندارد و ثانیاً بزرگترین نهاد و سازمان اقتصادی کشور نهادهای امنیتی اند و تقریباً اقتصاد قانونی و رقابتی در رکود و کسادی شدید است. در زمانی که حکومت از شکاف های اساسی در مدیریت سیاسی (بر جامعه ای که با انواع آسیب ها و بحران ها روبرو است) رنج می‌برد صدا و سیما نیز مشغول تبلیغ پیشرفت های فزاینده کشور است و شخصیت ها و سرمایه های کشور را به عنوان فتنه گر تخطئه می کند! بحران دوم این که در برابر کشاندن جامعه ایران به تونل تاریک، مهم ترین کاری که حکومت انجام داده و در کارنامه ی خود دارد جلوگیری از حیات و سرزندگی جامعه مدنی است. سوم این‌که دستگاه های عظیم اداری دولت در معرض انواع سیاست ها و اقدامات نسنجیده و ضدشایسته‌سالاری و ناکارآمد و بی‌توجهی به عدالت اجتماعی (برابری فرصت ها برای همه شهروندان) قرار گرفته است. همان طور که در سال های گذشته سوء استفاده از منابع ارزی کشور با مسأله و مناقشه روبرو بوده است، سمت‌ها و فرصت‌های استخدامی در دستگاه های اداری در معرض نفوذ حلقه ها و باندها و غیرشایسته‌سالاران قرار گرفته است. چهارم این‌که امکانات عظیم حکومت به جای این‌که فرصت را برای خدمتگزاری برای مردم بیشتر کند دست‌مایه‌ی سوء استفاده های عظیم مالی و فساد اداری (در ابعاد گسترده) فراهم شده است. پنجم و از همه مهم‌تر این‌که اغلب تصمیمات مهم دولت در چشم اقشار مؤثر جامعه خصوصاً نخبگان فاقد مقبولیت است و اگر در شرایط آزاد از مردم نظرسنجی شود بعید است پایگاه این سبک حکمرانی از پانزده درصد افراد جامعه بیشتر باشد.
۲٫ چرا کاربرد استعاره ی «جامعه در تونل تاریک»؟
این استعاره هم وضعیت خطرناک کنونی جامعه ایران را (به شرحی که آمد) نشان می دهد و هم تصویری جبرگرایانه از اوضاع به دست نمی‌دهد. قرار گرفتن جامعه در موقعیت خطیر تونل تاریک سرنوشت حتمی جامعه نیست، بلکه با توجه به توانایی های اساسی جامعه (نیروهای جوان و تحصیل کرده که هنوز معتاد و افسرده نشده اند؛ ذخائر کم‌نظیر طبیعی و خدادادی؛ تجربه های بزرگ جمعی ایران در فرایند نوسازی، انقلاب، جنگ تحمیلی و کشورداری در هنگامه ی بحران ها) کارگزاران حکومت با کمک و مشارکت جامعه مدنی می توانند جامعه را از این وضعیت بحرانی و تاریک (با التزام به گشایش سیاسی که حق قانونی مردم است) خارج کنند و به مسیر عادی بازگردانند. اقتدارگرایان با محاصره ی جامعه مدنی و فلج کردن قدرت تولید اقتصادی و فرهنگی و قراردادن ایران در صحنه ی خطر بین المللی، جامعه را به درون تونل تاریکی کشیده‌اند که از انتهای آن نور و روزن و راه برون‌رفتی به چشم نمی آید.
اغلب صاحب نظرانی که به توصیف و تببین شرایط کنونی جامعه ایران می پردازند معتقدند یکی از پیش شرط های تغییر وضعیت کنونی جامعه گشایش سیاسی، انجام انتخابات سالم، منصفانه و آزاد، اجازه فعالیت آشکار و قانونی شهروندان و نیروهای جامعه مدنی است. مسئولانی که در یک انتخابات بدون مناقشه انتخاب می شوند با همکاری نخبگان در جامعه مدنی و سازمان های بروکراتیک حکومتی بهتر می توانند در مسیر حل بحران های خارجی و داخلی ایران گام بردارند. اما آنچه در این سال ها از مدیران سیاسی شاهدیم حرکت در جهت عکس شفافیت، مشارکت و گشایش سیاسی بوده است. و چون امروز هم جامعه سیاسی شاهد نشانه های گشایش سیاسی در انتخابات خرداد ۹۲ نیست، انتهای این تونل تاریک همچنان مسدود به نظر می‌رسد.
سال گذشته (در سالروز بزرگداشت شانزده آذر ۱۳۹۰) اینجانب برای توضیح شرایط جامعه ایران از استعاره ی «جامعه در وضعیت آچمز» استفاده کردم. اما در طول این یک سال فاجعه سقوط بیش از نیمی از ارزش پول ملی (ریال) اتفاق افتاد. این نشان می دهد ادامه سیاست ها و رویکردهای غلط مدیریت سیاسی کشور جامعه را با احتمال بالاتر رخدادهای شدیدتر و غیر قابل پیش‌بینی روبرو کرده است- که استعاره آچمز به خوبی آن را توضیح نمی‌دهد. با این همه باید توجه داشت که هنوز در این تونل تاریک ریزش های سهمگین غیرقابل برگشت رخ نداده است و حکومت با کمک جامعه مدنی می تواند جامعه را از این تونل تاریک برگرداند و در مسیر شفاف گشایش سیاسی قرار دهد و بیش از این فرصت بهبود و اصلاح امور را از ایرانیان سلب نکند و جامعه را صحنه آزمایش سیاست ها و رویکردهای خیالین صد من یک غاز خود نکند.
توضیحات فوق نشان می دهد که کاربرد استعاره «تونل تاریک و مسدود» (که همواره در معرض انواع ریزش و خطرهای نامعلوم است) برای توضیح وضعیت جامعه روشنگرتر است. بحران های جامعه ما با نسخه هایی که اقتدارگرایان حامی آن هستند درمان نمی شود؛ نسخه هایی همچون: تبلیغات دروغ و امیدبستن به جنگ روانی؛ ایجاد رعب و وحشت در میان نخبگان و مردم؛ منحرف نامیدن همکاران دیروز خود؛ محکوم کردن شخصیت های شریف و سرمایه های اصلی جامعه به عنوان فتنه گر؛ و مهندسی مجدد و دقیق تر و البته آبرومندتر انتخابات. امید بستن به این نسخه ها زمان محدود باقی‌مانده برای خارج کردن جامعه از این تونل تاریک و مسدود را از اقتدارگرایان خواهد گرفت.
روزن امید کجا است؟
باتوجه به ارزیابی منفی فوق، این پرسش پیش می آید که پس روزنِ امید کجا است؟ پاسخ من این است که تا وقتی نخبگان و شهروندان آگاه و دلسوز و توانمندتر جامعه (صرف نظر از حرکت کوری که اقتدارگرایان در دستگاه سیاسی در پیش گرفته اند) همچون سال های گذشته واقع نگری و مسئولیت اخلاقی خود را فراموش نکنند، جای ناامیدی نیست و جامعه مدنی در همین شرایط تاریک هم می تواند در دو سطح سیاسی و اجتماعی به رسالت اخلاقی و مدنی خود در خارج کردن از تونل تاریک و ظاهرا مسدود کنونی موثر باشد.
سطح سیاسی
در جامعه ایران اغلب نیروها و شخصیت های سیاسی منتقد و دلسوز در سطح رسمی سیاست (ارکان حکومت) یا دربندند یا تحت کنترل‌اند، اما به رغم این وضعیت و تهدید‌ها و ارعاب‌ها همچون گذشته نمی توان آن‌ها را از عرصه ی واقعی سیاست (یعنی عرصه ی عمومی و عرصه ی افکار عمومی) به کلی حذف کرد. این نیروها و مخاطبان آن‌ها همچنان زنده‌اند و حضور دارند. همین‌که همچون گذشته سیاست ها و رویکردهای انحصارگرایانه ای را که جامعه را وارد تونل تاریک کرده تأیید نمی‌کنند نیز ارزشمند است (اگرچه با اتخاذ این مواضع با انواع پرونده سازی، احضار، ارعاب، بازنشستگی، به وثیقه گرفتن اموال‌شان و تخریب از سوی صدا و سیما روبرو هستند). تایید سیاست های انحصارگرایانه عملی غیراخلاقی و در عین حال بحران زا برای جامعه است. اگر نخبگان سیاسی اصلاح‌جو تحت فشارهای کنونی وضعیت فعلی را تایید می‌کردند شبیه پزشکی بودند که با یک مریض قلدر روبرو است و برای این‌که از شر او راحت شود به جای داروی درمانگر همان داروی مرگ‌زا و تشدیدکننده‌ای را تجویز کند که خود مریض قلدر و نوچه‌هایش می خواهند!
ثانیاً منتقدان و اصلاح طلبان همچون گذشته همدلی و همفکری و همبستگی میان خودشان را حفظ کرده اند و تصمیمات مهم آن‌ها حتی الامکان مبتنی بر اجماع بوده است و احتمالا خواهد بود. عمل سیاسی در این تونل تاریک و مخوف نمی تواند مبتنی بر تکنوازی و حرف های خیالی بازیگران سیاسی باشد. خوشبختانه جنگ روانی دائمی اقتدارگرایان از طریق پیامک ها، سایت ها و رسانه های سراسری علیه اصلاح طلبان نتوانسته است روند همدلی، هم فکری و همبستگی میان منتقدان و اصلاح‌طلبان را ضعیف کند. رسانه های رسمی این همه شخصیت‌های اصلاح گری چون محمد خاتمی، هاشمی رفسنجانی و موسوی خوئینی ها را تخریب می کنند اما روز به روز منزلت‌شان در میان مردم و اصلاح طلبان افزایش پیدا می‌کند. ثالثاً در جریان انتخابات وظیفه منتقدان و اصلاح طلبان در سطح سیاسی این نیست که بکوشند صرفا در انتخابات شرکت کنند و پیروز شوند بلکه باید به این دغدغه‌ی مهم‌تر توجه کنند که با همکاری مسؤلان میانه رو در عرصه رسمی سیاست، کشور را در جریان انتخابات وارد فضای گشایش سیاسی و رفع حصر از جامعه مدنی ایران کنند تا جامعه از این تونل تاریک بیرون بیاید.
سطح اجتماعی
ممکن است حضار گرامی در نقد و تمسخر اینجانب بگویند این ارزیابی مبتنی بر خوش خیالی و موعظه گری سیاسی است. زیرا اقتدارگرایان با توجه به هزینه هایی که برای حذف اصلاح طلبان پرداخت کرده اند و در حالی که بر همه منابع عمومی کشور بدون نظارت عمومی مسلط شده اند، دیگر اجازه حضور مجدد مزاحمی چون اصلاح طلبان را نخواهند داد. ممکن است حتی نقد قوی‌تری کنید و بگویید: «اقتدارگرایان در سال ۸۸ فقط به دنبال تثبیت نتایج انتخابات نبودند، طرح‌های بزرگ‌تری داشتند، به دنبال تأسیس حکومت اسلامی با لعابی از جمهوری بودند و هستند و قصد دارند از جمهوری اسلامی قانون اساسی فعلی فاصله بگیرند. اما پس از انتخابات اقتدارگرایان با اعتراض گسترده جامعه مدنی روبرو شدند و به دردسر افتادند و البته امروز هم با بحران خارجی و اقتصادی روبرو شده اند، گرچه هنوز از پیگیری نقشه ی خود دست برنداشته اند. لذا همین که فقط اصلاح طلبان زنده اند باید بروند خدا را شکر کنند و نباید به گشایش سیاسی امیدی داشته باشند و سخن از حضور اصلاح‌طلبان مورد اعتماد مردم در انتخابات آتی یک خوش خیالی است.»
به گمان من این درست است که در شرایط فعلی هنوز علائمی که حکایت از گشایش سیاسی در جریان انتخابات پیش رو کند دیده نمی شود ولی به دو نکته باید توجه داشت. نکته‌ی اول این‌که اقتدارگرایان می خواستند ابروی حکومت ایران را طبق نقشه خود درست کنند ولی در عمل با ایجاد بحران های فزاینده برای جامعه در حال آسیب زدن به چشم جامعه‌اند. اقتدارگرایانِ شعاری دیروز، یا منحرفین امروز، نیز دم از قانون و حقوق مردم و انتخاب مردم می زنند. نکته‌ی دوم هم این‌که جامعه مدنی ایران هنوز دو سرمایه‌ی قابل اتکا دارد که شاید امکان پیشروی طرح‌های اقتداگرایان را بگیرد. اول سرمایه‌ای سیاسی است که در بالا به آن اشاره شد. اصلاح طلبان در عرصه سیاسی از «اسب» افتاده اند ولی از «اصل» نیفتاده اند. آن‌ها گرچه در عرصه رسمی سیاست دیگر کاره ای نیستند اما موثرترین نیروی سیاسی و بدیل در عرصه افکار عمومی هستند و مهم نیست کجای ایران و این جهان جهانی‌شده‌اند (چه در بند و حصر و چه آزادتر). این سرمایه سیاسی همچنان می‌کوشد اقتدارگرایان را به تغییر سیاست ها و رویکردهایشان تشویق کند. این نصیحت‌های سیاسی اصلاح‌جویانه هم اخلاقاً مطلوب است و هم از معدود اقدام‌های سیاسی ممکن در شرایط کنونی است. خارج نشدن از مسیر اصلاحی و استقامت در طرح مطالبات اصلاحی شاید بالاخره بخشی از اقتداگرایان را تحت فشارها و بحران‌های کنونی به راه برون‌رفت اصلاحی متمایل کند و این گزینه را از آن‌ها نباید گرفت. این‌که موثرترین تصمیم‌گیران سیاسی جمهوری اسلامی تا کنون از «بهترین/تنها راه برون‌رفت از تونل تاریک» (گشایش سیاسی و تن دادن به اصلاح) بهره نگرفته‌اند و شاید هم نگیرند نباید باعث شود اصلاح‌طلبان از اصرار بر این مطالبات و باز گذاشتن این راه برون‌رفت احتمالی دست بکشند.
با این همه اگر کسانی نسبت به تأثیر اقدامات نخبگان و اصلاح‌طلبان سیاسی در سطح رسمی سیاسی امیدوار نیستند می توانند به امکانات شهروندان دلسوز و توانمند در سطح جامعه و سرمایه اجتماعی آن‌ها امیدوار باشند. جامعه ما به هر حال در این تونل تاریک قرار گرفته است و وظیفه‌ی تلاش برای برون‌رفت از این وضعیت از دوش اعضای جامعه برداشته نمی‌شود. اصلاح‌جویان همچنان می‌توانند به انباشتن سرمایه‌های اجتماعی (و فرهنگی) خود در جامعه‌ی ایران ادامه بدهند تا پس از اولین گشایش‌ها از آن بهره بگیرند. آن‌ها می‌توانند مثل گذشته از طریق ارتباطات چهره‌به‌چهره، فعالیت‌های افزون‌تر خیریه‌ای و آموزشی، ارتباطات جمعی و حلقه‌ها، افزایش آگاهی از وضعیت کشور، حل معضلات دوستان و همکاران فعال مدنی، افزایش آگاهی از تجربه تاریخی یکصدساله ی ایران، تقویت روابط مدنی و انسانی در میان اعضای خانواده، و همفکری بیشتر در مورد اساسی ترین معضلات کشور بر سرمایه‌های اجتماعی جامعه خود و قدرت مستقل از دولت این جامعه بیفزایند. هرچه این سرمایه اجتماعی افزایش پیدا کند با هزینه کمتری می توان جامعه را از این تونل تاریک بیرون آورد. سرمایه سیاسی و سرمایه اجتماعی مکمل یکدیگرند. هر دانشجو و شهروند و نخبه ای باید ببیند با چه سرمایه ای می تواند به جامعه بحرانی ما کمک کند. به بیان دیگر فعالیت اصلاح طلب سیاست‌محور و اصلاح طلب جامعه‌محور با یکدیگر منافات ندارد. معضلات و آسیب های جامعه چنان متراکم است که اگر جامعه با گشایش سیاسی روبرو شود و از وضعیت تاریک و مبهم و بی‌چشم‌انداز کنونی بیرون بیاید نیز باید برای سال‌های متمادی سرمایه های مستقل از دولتِ این جامعه را به کار بست تا بتوان از تشدید این بحران‌ها جلوگیری کرد و ابعاد آسیب‌های کنونی را کاست و فاصله‌ی این جامعه با جوامعی چون اندونزی، مالزی و ترکیه را کمتر کرد. جامعه ایران در شرایط فعلی مثل ماشینی است که در گلی که اقتدارگرایان ساخته‌اند گیر کرده است و جلو نمی‌رود ولی اقتدارگرایان هم نمی توانند آن را به عقب ببرند و در این شرایط پنجره‌های این ماشین هم از چرخش چرخ‌های ماشین در گل گل‌آلود و تاریک شده است و چشم‌انداز روشنی دیده نمی‌شود. و وقتی در همین زمین گل‌آلود حرکتی مختصری هم می‌کند به سنگ و کوه و درخت می‌خورد و در معرض خطر سقوط در دره و تصادف قرار می‌گیرد. با شفافیت و گشایش سیاسی و افزایش قدرت موتور جامعه باید از این وضعیت بیرون بیاییم و در این عبور نیروهای جامعه مدنی، نخبگان و دانشجویان دلسوز نقش مهمی دارند و این‌طور نیست که دولتِ شعاری فعال مایشاء و تنها عامل مشکلات باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر