۱۳۹۱ دی ۸, جمعه

هم داغدار مادر، هم شادمان دیدار کودکان/ تصویری کوتاه از حضور نسرین ستوده در جمع بستگان و دوستان


:از این نسرین تا آن نسرین؛ فاصله بسیار است. در لحظه نخست که می بینی اش، اغراق نیست اگر بگویی دچار شوک می شوی. حالا بهتر درک می کنی حال و روزی را که رضا خندان هفته به هفته از اثرات اعتصاب غذای او می گفت. تازه وقتی که ستوده را می بینی می فهمی آن حال و هوا را، آن همه نگرانی را ... ضعف شدید جسمی و افت شدید فشار خون، لاغری بیش از حد و کوچک شدن صورت و تورفتگی چشم ها... نسرین را که ببینی، تلخی روایت های رضا خندان بهتر ملموس می شود. ...

کلمه: نسرین ستوده روز دوشنبه گذشته برای چند ساعت تحت الحفظ ماموران از زندان به منزل مادرش منتقل شد تا میزبان بستگان و دوستدارانی باشد که برای تسلیت گویی و سر سلامتی به این خانه می آمدند. یکی از شاهدانی که در آن زمان در منزل مادر نسرین حضور داشته و شاهد این چند ساعت آزادی کوتاه مدت بوده است، مشاهدات خود را از آن لحظات قلمی کرده و وضعیت جسمی این زندانی سیاسی و نیز صحنه های خداحافظی او با جمع و حال و هوای کودکانش را به تصویر کشیده است، که با هم می خوانیم:
هم داغ مادر بر چهره او عیان است و هم شوق کودکانی که برای ساعاتی راحت تر کنار او هستند. با اشتیاق تمام به استقبال مراجعین می رود. با روی گشاده. آخرین تصویری که از او در ذهن مانده، دادگاه است و دستانی با دستبند که حلقه بر گردن همسر شده بود.
از این نسرین تا آن نسرین؛ فاصله بسیار است. در لحظه نخست که می بینی اش، اغراق نیست اگر بگویی دچار شوک می شوی. حالا بهتر درک می کنی حال و روزی را که رضا خندان هفته به هفته از اثرات اعتصاب غذای او می گفت. تازه وقتی که ستوده را می بینی می فهمی آن حال و هوا را، آن همه نگرانی را آن همه … ما اینجا تنها گزارش کم شدن وزن نسرین را می خواندیم که حسابی لاغر شده و وزن‌اش به ۴۳ کیلو رسیده؛ وزنی که روز به روز تحلیل می رفت و برای ما فقط و فقط عدد بود و آه و افسوسی و درج خبری کوچک که اگر حوصله ای قد می داد، آن را استتوس فیس بوک و یا خبری برای نقل می کردیم. اما حال که نسرین را می بینی، می فهمی حال او را، مهراوه را و مادری را که دیگر نیست.
ضعف شدید جسمی و افت شدید فشار خون، لاغری بیش از حد و کوچک شدن صورت و تورفتگی چشم ها… نسرین را که ببینی، تلخی روایت های رضا خندان بهتر ملموس می شود. آثار کهنه خطر (زبانم لال!) مرگی را که بر اثر اعتصاب غذا به او نزدیک شده بود، هنوز می شود از دیدن چهره او حس کرد.
نسرین اما پرجنب و جوش است و پر انرژی، محکم است و استوار . مقاوم است و صبور. ماموران زن هم حی و حاضرند تا وظیفه خود را برای حفظ این زندانی سیاسی، تام و تمام انجام دهند.
خانه مادری که حالا نیست هم برای تسلیت و هم برای دیدار نسرین خالی و پر می شود. یک به یک می آیند، غریبه و آشنا و بسیاری از آنها که اولین بار است که او را می بینند.
ماموران امنیتی از برگزاری مراسم ترحیم مادر نسرین ستوده جلوگیری کردند. رضا خندان همسر نسرین ستوده با اعلام این خبر در صفحه‌ی فیسبوک شخصی‌اش نوشت: «متاسفانه از انجام مراسم ترحیم برای مادر نسرین در مسجد‌الرسول سعادت‌آباد نیز جلوگیری به عمل آمد. بنابراین امکان هیچ گونه مراسمی برای ایشان وجود ندارد.»
وی هم‌چنین با عذرخواهی از تمام کسانی که برای حضور در این مراسم برنامه‌ریزی کرده بودند، گفت که محل جدیدی برای برگزاری مراسم ترحیم امکان‌پذیر نیست. پیکر صفورا فخریان، روز شنبه در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. نسرین ستوده نیز اجازه پیدا کرد به مدت سه ساعت در این مراسم حضور داشته باشد.
پیش از این قرار بود مراسم ترحیم روز دوشنبه ۴ دی در «مسجد نور» تهران برگزار شود که مسوولان این مسجد در تماسی با رضا خندان به وی گفته بودند یک نهاد دولتی از آنها خواسته تا مراسم را لغو کنند چرا که به گفته‌ی این نهاد، ممکن است مراسم «سیاسی» بشود.
نسرین ستوده تحت الحفظ در خانه مادری است و این زمان است که گویی با سرعت نور می گذرد. زمانی که با اصرار تمدید می شود اما ساعت رفتن که می رسد، غم را می شود در چهره همگان دید. پسر کوچک نسرین که بی حوصله شده و نه حرفی را پاسخ می دهد و نه هیچ شیطنتی روی او اثر می گذارد، پابه پا می کند، به چهره مادر می نگرد. هر سویی که مادر می رود، او هم جابجا می شود: میان جمعیت و پی ِ مادر است.
مهراوه به میهمان های تازه وارد می گوید: مادر باید برود. اشک در چشمانش مشهود است.
همه نگران اند و ناراحت. نسرین به استقبال تازه واردها می رود. مثل دیگر میهمانان همه را در آغوش می گیرد. با عشق، با شور و هیجان، عذرخواهی می کند که باید برود و خداحافظی کند.
همگان او را همراهی می کنند. مامور مرد همراه نسرین ستوده، از نگاه های مهراوه آزرده است که می گوید به من بد نگاه می کند! مهراوه هم پاسخ می دهد: انتظار داری خوب نگاه کنم؟ و پشت به او به سمتی دیگر می رود. این کودکان زندانیان سیاسی روایت دیگری دارند. زودتر بزرگ می شوند و قد می کشند.
ساعت رفتن است و این فرصت باقی که نسرین بعد از مدتها به خانه خود برود و بعد از آن راهی اوین شود

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر