چکیده :یک شهروند می گوید: کشور این همه قابلیت دارد. چه ضربه ای به کشاورز و دامدار و تولیدکننده اینها می زنند. دیگری می گوید: چه اقتصادی خانم. له شدیم. منِ پیرمرد کم آوردم وای به حال شما جوان ها. همه چیز را به هم ریختند./ اما یک مرد میانسال امیدوار هم می گوید: ایام عید طوری هست که مردم با قرض و بدهی می خواهند بگذرانند. وگرنه سزاوار نیست مردم این گرانی ها را تحمل کنند. با این حال تنها عید مردم است باید بدون فکر به این مشکلات خوش گذراند....
کلمه – بهاره ستایش:
نوروز از راه رسیده و سال تحویل شده است. اما با وجود شلوغی های ظاهری، مشکلات معیشتی مردم همچنان روز و حال آنها را سخت تر از همیشه کرده و عید را نیز به کام بسیاری از مردم تلخ ساخته است.
برای این حاکمان چه فرقی می کند که عید سنتی و هنگامه شادی مردم چگونه بگذرد. با نان یا بی نان؛ با آجیل و شیرینی یا بی هیچ کام شیرینی. دولت سرگرم «بهاری» است که می خواهد بیاورد و دیگران هم درگیر رویارویی با فتنه ای که بیم آن را برای همین ماه های آینده دارند. این دو روی سکه مردم و حکومت است. فاصله ای که بدون هیچ شرح و تفصیلی آشکار است.
از مردم که درباره اوضاع اقتصادی و سیاسی و آینده می پرسی، نه حوصله بهار پر سر و صدایی را دارند که دولت در بوق و کرنا کرده و نه حتی نیم نگاهی به انتخاباتی که بیم فتنه از درون آن می رود. اما نگاه مردم به اقتصاد کشور را می توان کارشناسی ترین نگاه دانست. آنها صاحبان اصلی کشورند. مگر قرار نبود آنها ولی نعمت باشند؟
به خدا وصل هستیم، او روزی می دهد نه دولت
در شهر باید سخت بگردی تا ردی از بهار پیدا کنی؛ یک نشان آن ماهی های قرمز و سبزه های روبان شده است. بساط ماهی فروشی و سبزه را باید کم کم جمع کند. می گوید: خیلی ها امسال دل و دماغ خرید ماهی و سبزه عید هم نداشتند. پیرمرد با این حال می گوید: روزیِ ما را خدا می رساند و وصل به دولت نیستیم. آن بالایی اصل کاری است. می پرسم چرا مردم دل و دماغی ندارند، ماهی های قرمز داخل ظرف را جابجا می کند و پاسخ می دهد: دولت همه را بیچاره کرده است.
از خرید عیدش که می پرسم، دفترچه ای را می آورد که حساب و کتاب فروش روزانه اش را نوشته است. خیلی خوانا نیست. می گوید: سر جمع اش زیاد نمی شود؛ اما دست خالی هم خانه نمی روم.
حال و هوای شهر هم تعریفی ندارد. بی رمق است و خسته؛ مثل مردمانش. مثل این جمله یکی از شهروندان که مثل پتکی است که سنگینی اش را هوار می کند. می پرسم معیشتت خوب است؟ می گوید: له شده ایم. توانی ندارم.
حاجی فیروزهایی که رو سیاه مقابل مردم سازی می زنند و بالا و پایینی می کنند و می خوانند هم کمتر دلی از مردم می برند و پشت یک چراغ قرمز که چشم ازشان برنداری متوجه می شوی اگر چه با پول زیادی از آنها استقبال نمی شود؛ اما خنده ها را بر لب بسیاری می آورند.
در این فاصله سوار تاکسی می شوم، راننده شروع به صحبت می کند: زمان شاه روزی ۲۵ میلیون در روز درآمد کشور بود، حالا یک آفتابه به دست آمده این پول را بهش دادند. آدمی که رو الاغ بوده این همه پول را گرفته و هول برش داشته دست بردار هم نیست. مردم را بدبخت کردند. همین جوانها را ببینید. چه گناهی دارند.
از او در مورد وضع معیشت مردم سوال می کنم که می گوید: هر سال هم بدتر می شود که بهتر نمی شود. هی رییس جمهور عوض می شود امیدواریم این بهتر بشود اما خبری نیست. هر کی می آید به فکر جیب خودش است و به فکر این ملت نیست. کیسه خودش و اطرافیانش را پر می کند.
یکی از شهروندان می گوید: جمعیتی هم که برای خرید بودند می بینید، طرف برای خریدهای مختصر آمده که آن را هم جرات نمی کند، بخرد. کلی چانه می زند. این جمعیت به معنی دارا بودن مردم نیست.
اقتصاد همین نداری مردم است
وقتی از او می پرسم: اقتصاد ۹۱ را چطور دیدید؟ می گوید: اقتصاد می شود همین وضعی که امروز می بینید. مردم توان خرید ندارند. وقتی پسته دولتی ۳۰ هزار تومان می شود تکلیف بقیه کالاها معلوم است. می پرسم از تحریم آجیل خبری دارید که می گوید: مردم نمی توانند بخرند پولی هم ندارند برای خرید. حالا اسمش را هر چه می خواهند بگذارند. تحریم ، نداری یا هر چیز دیگر.
در این میان نگاه این مرد میانسال امیدوار کننده است که می گوید: ایام عید طوری هست که مردم با قرض و بدهی می خواهند بگذرانند. وگرنه سزاوار نیست مردم این گرانی ها را تحمل کنند. با این حال تنها عید مردم است باید بدون فکر به این مشکلات خوش گذراند.
آن یکی اقتصاد را با نوسانات قیمت مرغ مثال زده و می گوید: مرغ یخ زده را ۴ هزار و ۸۰۰ تومان به مردم تحویل می دهند. دائم اعلام کردند پارک ارم مرغ آوردند رفتیم دیدیم یخ زده را با این قیمت می دهند. خیلی ها نمی خرند. مرغ یه ذره با حجم کم با این قیمت مگر به چند وعده می رسد. آن هم مرغ برزیلی وارداتی که از چند سال قبل تو یخ نگهداری کردند حالا به خورد مردم می دهند.آن مرغ هزار تومان هم نمی ارزد. مردم دست و بال شان خالی است. مجبورند وگرنه همین را هم نمی خرند.
خانم جوانی هم نظرش این است که با این خرج های گرانی که امسال هست مردم ترجیح می دهند مسافرت بروند. یه چادر بزنند برای شان مقرون به صرفه تر هست تا بخواهند پذیرایی کنند از میوه و شیرینی و آجیل تا…با این حال لبخندی می زند و می گوید: این روزها هم می گذرد.
پسته هر دانه ۵۰۰ تومان
شهروند دیگری را در مورد وضع معیشت مردم و اوضاع اقتصادی کشور مورد سوال قرار می دهم، می گوید: من خودم کارفرما هستم و وضع مردم و تولید را بهتر می دانم. کار نمی چرخد و صرفه ای ندارد. برای همین سال جدید ۲۰ نفر تعدیل نیرو زدم.
او که دل پری از دولت دارد، می گوید: دیگر تولیدی در کشور باقی نگذاشتند. کل کارخانه را بفروشیم و پول آن را در بانک بگذاریم سود بیشتری دارد. الان تمام بخش ها در حال زیان دهی اند. انرژی را که گران کردند. این کارفرمای بخش خصوصی وضعیت سال آینده را نامناسب تر ارزیابی کرده و ادامه می دهد: الان بودجه رو مالیات بسته شده است؛ مالیات را از ۴ میلیون به ۲۴ میلیون رساندند. فاتحه تولید را خواندند. امسال رکورد بیکاری زده می شود اگر به بخش تولید کمک نکنند.
با شهروندی دیگر که در حال خرید است، هم صحبت می شوم، سوال را که می شنود می گوید: چه اقتصادی خانم. له شدیم. منِ پیرمرد کم آوردم وای به حال شما جوان ها. همه چیز را به هم ریختند.
آن دیگری که در زمره تحریم کنندگان آجیل نیست، می گوید: رفتم پسته بخرم مردم نگاه می کردند. قبلا به مردم تعارف می کردی بر نمی داشتند.الان دست رد نمی زند چون نمی توانند بخرند. یک پسته دانه ای ۵۰۰ تومان است .پسته کیلویی هفتاد هزار تومان کی در این مملکت سراغ داشتید. به جان مردم افتادند. بعدها معلوم می شود چه جنایتی به این کشور شده از تاراج منافع ملی خاک کشور چه کشوری باقی گذاشتند.
اقتصاد چینی یا ایرانی؟
شهروندی هم با شنیدن اسم اقتصاد ایران می گوید: این اقتصاد ایران نیست، چینی است. کل کشور را جنس چینی ها گرفته. این مملکت که ایرانی نیست. ۱۵۷ میلیارد را به چینی ها دادند نمی توانند پس بگیرند. طرف چینی گفته به جای پول کالا ببر. خوب غلط می کنی اینجا تولید را نابود کردی پول نفت کشور را یا به جیب زدی یا باج دادی به این کشور آن کشور.
او ضمن آن به دولت توصیه می کند که جلوی واردات چینی را بگیرد. می گوید: باید مشخص شود توسعه چین مهم هست یا ایران. کشور ما که دایم در حال جا زدن است.
نگاه پرسش شونده دیگری هم این است که از اقتصاد و تولید کشور چیزی نمانده است. او می گوید: از منِ کاسب تا تولید و کشاورز و دامدار و همه را به روز سیاه نشاندند. همین برنج را ببینید . خود آقای احمدی نژاد اعلام کرده با ارز دولتی وارد شده. ارز دولتی که دست دولت است. همین ها هم برنج نیست. با دستگاه و پودر درست نمی شود. این همه پتانسیل کشور به باد دادند. دون مرغ از خارج می آید. چرا؟ کشور این همه قابلیت دارد. چه ضربه ای به کشاورز و دامدار و تولیدکننده اینها می زنند. یک سری را بیکار می کنند اینها همه رو می آوردند به شهر بعد آمار جنایت و قاچاق و .. سرسام آور می شود.
تحریم کردن که هزینه ندارد؛ مردم اتحاد ندارند
پرسش شونده دیگری در ارزیابی خود از اقتصاد سال ۹۱ به این پیش بینی بسنده می کند که گرسنگی بالاخره این مردم را به خیابانها می کشاند. باید از یک جایی شروع کرد. تا کی می خواهند تحمل کنند؟
آن یکی می گوید: نان برنج گوشت مرغ گران می شوند مردم بیشتر می خرند، اگر نخرید اتفاقی می افتد؟ مردم ما اتحاد ندارند. راهپیمایی هزینه دارند سرکوب می کنند خوب خرید نکنید این که دیگه هزینه ای ندارد.
این دولت با مردم چه کرده که برای تفاوت قیمت پراید جلوی ایران خودرو صف بستند و با قرض و بدهی ماشین بخرند تا به یک سودی از این اختلاف قیمت برسند.
علاوه بر این نگاه مردم، اقتصاد کشور را می توان در همین برآورد سایت سایت انتخاب به نظاره نشست که در گزارشی که از گرانیهای شب عید منتشر کرده برآورد کرده است که اگر یک خانواده چهارنفره یک ماه تمام روزانه سه وعده نان سنگک و پنیر سفید بخورند، ۲۳۴ هزارتومان برای این منظور باید بپردازند.
این گزارش بر اساس قیمت ۴۲۰۰ تومان برای یک بسته پنیر سفید و ۶۰۰ تومان برای هر عدد نان سنگک و با احتساب این که این خانواده در روز شش عدد نان سنگک و تنها یک بسته پنیر مصرف کند به رقم ۲۳۴ هزار تومان در ماه رسیده است. این رقم در صورتی که این خانواده تصمیم بگیرد تمام یک ماه را تنها املت گوجه فرنگی بخورد به ۱۴۱ هزار تومان در ماه تقلیل مییابد و اگر فقط برنج سفید بخورد به ۲۵۰ هزار تومان در ماه میرسد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر