۱۳۹۱ اسفند ۱۷, پنجشنبه

پای بازجوها در کفش سیاستمداران؛ این گفت‌و‌گو نیست، پایان سیاست است


چکیده :اصلی ترین آفت عرصه سیاسی ایران امروز، محوریت یافتن نیروهای امنیتی به جای سیاسیون است. به نظر می رسد که تلاش عمدتا خالصانه و صادقانه برخی نیروهای سیاسی اصلاح طلب در این دیدارها تاکنون نتیجه ای در بر نداشته و تنها باعث شده محوریت آن نیروهای غیر قانونی برای دخالت در امر سیاست تثبیت شود. رفع این مشکل نیازمند جسارت در تصمیم گیری این دسته از اصلاح طلبان است تا به این گفتگوها خاتمه دهند....

 کلمه – علی بردبار:
“گفتگو” با رقیب در هر مبارزه و کار سیاسی، از جمله در جنبش سبز امری است که به صورت کلی می تواند مورد قبول هر نیروی واقع گرایی باشد. گفتگو حتی در انقلاب ها و روش های کلاسیک براندازی مانند انقلاب اسلامی هم سابقه داشته است، چه رسد به جنبش هایی که هدف تغییر را از مسیر انقلابی گری دنبال نمی کنند. جنبش سبز و طیفی از نیروهای اصلاح طلب هم از این قاعده مستثنا نیستند. آنها نیز تلاش کرده اند تا از ظرفیت های گفتگو با جریان حاکم به سود منافع جنبش و منافع ملی بهره ببرند و در این باره هر از چندی اقداماتی نیز انجام شده است. اما این گفتگو در چه شرایطی و با چه کسانی باید انجام شود تا بی فایده نباشد و برخلاف برخی گفتگوهای انجام شده، دست کم هزینه زا نباشند؟ در واقع بایسته ها و شایسته های گفتگوی سیاسی با جریان حاکم از سوی نیروهای منتقد وضع موجود چیست؟
در پاسخ به این پرسش، برای آنکه اسیر بحث های انتزاعی نشویم، سعی می شود مواردی که در پی می آید همراه با مثال هایی باشد که هرچند می توانند راهبردهای این یادداشت را مناقشه برانگیز سازند، اما باعث شفافیت در مطلب خواهد شد.
گفتگو در سه سطح
برای افزایش دقت در ادعاهای این یادداشت، لازم است تا خود گفتگو با جریان حاکم را در سطوح مختلف تقسیم بندی کنیم. سه سطح گفتگو با جریان حاکم قابل تصور است. گفتگو در بالا، گفتگوی میانه، گفتگو در پایین.
الف: گفتگو در بالا: این گفتگو بین رهبران و نیروهای مرجع در جنبش با مقامات رده بالای نظام انجام می شود. نمونه این مذاکره، گفتگوهایی بود که در یک نوبت بین میرحسین موسوی با آیت الله خامنه ای پس از انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ برگزار شد. یا نمونه دیگر آن دیدار نمایندگان ستادهای کاندیداهای ۴ گانه آن انتخابات با مقام رهبری بود که البته هیچ کدام از آن گفتگوها در حل مسایل موجود گره ای نگشودند. نامه ای که در شهریور ۸۸ از سوی سید محمد خاتمی به رهبری نوشته شد، برخی دیدارهای هاشمی رفسنجانی با رهبری، دیدار اخیر سه اصلاح طلب (مجید انصاری، عبدالواحد موسوی لاری و اسحاق جهانگیری) با ایشان – هر چند این آخری متمرکز بر مسایل اقتصادی بود – در این چارچوب قابل اشاره اند. اینکه در همه این موارد یک طرف گفتگو مقام رهبری بوده به این معنا نیست که در دسته بندی گفتگو در بالا حتما باید یک طرف میز، رهبری حضور داشته باشد. البته این که به راحتی در ذهن هر ناظری قابل پذیرش است که در مذاکره بین دو جریان سیاسی داخلی، یک طرف ماجرا می تواند رهبری باشد نشانه دیگری هم هست. نشانه اینکه آیت الله خامنه ای از موضع بی طرفی چنان خارج شده که گویی دبیرکل جریان موسوم به اصولگرا در داخل ایشان هستند و هر مذاکره سطح بالایی با این جناح از حاکمیت باید از کانال ایشان بگذرد، اما پرداختن به این اشکال فعلا موضوع این یادداشت نیست و تنها به این مطلب اشاره می شود که گفتگو در بالا می تواند با نیروهای اصلی تصمیم گیر در جناح حاکم صورت پذیرد. مثلا فرماندهان ارشد سپاه و مقامات رده بالای قوه قضائیه و … . اتفاقی که فعلا نشانه قابل توجهی از آن دیده نمی شود و چند نمونه گفتگو با آیت الله خامنه ای نیز هیچ کدام شکل گفتگو نداشته است. آنها یا دیدار بوده اند و ارائه گزارش مانند دیدار اخیر سه اصلاح طلب با ایشان و یا گفتگو به صورتی بوده که یک طرف نظر خود را بگوید و طرف دیگر جمع بندی و ارائه رهنمود نهائی را به تنهایی بر عهده گیرد. بر این اساس و با وجود اینکه اگر زمانی گفتگو به عنوان راه حل بن بست سیاسی در داخل قرار به انجامش باشد باید در همین سطح بالا انجام شود، اما فعلا و تا اطلاع ثانوی نه ممکن است و نه مفید. دیدار اخیر سه اصلاح طلب هم که برخی مانور زیادی روی آن دادند تاکنون کم ترین نشانه ای بر اثربخشی آن وجود نداشته و همان طور که گفته شد، طبق گزارش ها و اخبار رسیده از آن، “دیدار” و ارئه گزارش و تحلیل از موضع اصلاح طلبانه بوده و نه گفتگو. دیداری که می تواند تداوم آن احیانا نتایج بیشتری داشته باشد. از نتایج خوب تا نتایج بد. از به راه آوردن رهبری و تاثیرگذاری بر تحلیل ایشان که احتمال زیادی برای آن وجود ندارد تا عدم تاثیر بر ایشان و احیانا شکاف افتادن در نیروهای خودی در بین اصلاح طلبان. در واقع پا گذاشتن به این دیدارها بدون نقشه راه و هدف گذاری مشخص، در بهترین حالت منجر به بی اثری می شود، چون طرف مقابل دست بالا را دارد و این طرف ماجرا ابزاری جز “خواهش” ندارد.
ب: گفتگو در پایین: این گفتگو می تواند بین نیروهای بدنه هر دو جریان حاکم و منتقد اتفاق بیفتد. گفتگوهایی که اصلی ترین محل بروز آن شبکه های مجازی است و در مدرسه و دانشگاه و خیابان هم می توانند کم و بیش اتفاق بیفتند.
این سطح از گفتگو می تواند در صورت گسترش آن به یک ابزار مهم برای تاثیرگذاری بر رفتار جریان حاکم تبدیل شود.
جنبش سبز که در حال حاضر نه پایی در قدرت دارد و نه جنبش فعال اجتماعی که بروز و ظهور و قدرتنمایی مشهود داشته باشد، بیشترین اتکایش به “قدرت گفتمانی” خود و پاشنه آشیل نیروی مقابلش در “رفتار ظالمانه و زورگویی” است. بدون پیچیده کردن آنچه در چند سال اخیر اتفاق افتاده، گفتگو درباره اینکه بسیاری از مواردی که میرحسین موسوی را به میدان انتخابات کشید هراس از مواردی بود که این روزها همه به عینه می بینند و در مقابل این نگرانی و بروز آن، جریان حاکم کشت و زد و دستگیر کرد و دروغ گفت، کار سختی نیست. با هر نیروی بدنه جریان مقابل که گفتگو کنید، هرچند که در ظاهر نپذیرد و پرخاش کند، اما نمی تواند نسبت به آنچه در زندان ها گذشته دفاعی داشته باشد. اطلاع از پشت پرده دادگاه های عمومی که برگزار شد و روز قبلش در همان محل، با حضور بازجوها و قاضی و دادستان و متهمان، اعتراف ها تمرین شده بودند توسط هیچ فردی از جریان حاکم قابل دفاع منطقی نیست. اینکه به همسر یک زندانی پیشنهاد طلاق داده شود، حتی اگر با حاشای نیروهای رقیب مواجه شود، روی ذهن او تاثیرش را خواهد گذاشت. به خصوص اگر در همه گفتگوها صداقت و انصافمان را نشان داده باشیم و در جایی که لازم است، خطاهای خود را بپذیریم. در این صورت می شود گفت که چه کسانی مانند صانع ژاله و محمد مختاری کشته شدند که بنا بر شواهد متعدد سبز بودند ولی حاکمیت تلاش کرد از آنها شهید و حتی جاسوسی برای خود بسازد. می توان به یاد آورد پیش بینی های منتقدان را درباره مشکلات اقتصادی و قانون گریزی دولت و آنگاه برخوردی که در برابر آن پیش بینی های درست شد را به یاد آورد. حتی می توان بخشی از نیروهای بدنه آنها را به خانه زندانیان سیاسی برد که سه سال و نیم است بدون مرخصی در زندانند و آنگاه آن حامی اقتدارگرایان را با وجدانش تنها گذاشت. می شود به طرفداران سیاسی تر جناح مقابل، دعواهای موجود را ذیل حاکمیت یکدست یادآور شد و آن را مقایسه کرد با دوران حاکمیت دوگانه تا بدانند کارآمدی یک حکومت به این حرف ها و یکدست سازی ها نیست. می توان ادعاهای فاقد سند و دور از تقوا و پرهیاهوی حاکمیت درباره روزنامه نگاران زندانی اخیر را مرور کرد و آنگاه بعد از آزادی این افراد و اطلاع رسانی درباره بازجویی های مسخره از آنها، هیچ و پوچ بودن این همه جار و جنجال را اثبات کرد تا بدانند آنها که قرار است امنیتشان را تامین کنند، به قیمت جاسوس نامیدن عده ای جوان شریف، چه دروغ هایی را به آنها تحویل داده اند.
استفاده از ظرفیت های گفتگو در پایین بسیار بیش از این هایی است که تاکنون انجام شده است و می تواند بر رفتار سطوح بالای سیاست تاثیر خود را بگذارد. در فقدان نهادهای مدنی که به این امور سامان دهند، شبکه های مجازی محل مناسبی برای این کار بوده اند که تاکنون در این باره چندان کنش موثری در سطح وسیع انجام نشده است.
ج: گفتگوی میانه: این گفتگو بین فعالان سیاسی است. گفتگویی که اصلی ترین علت موجده آن می تواند سوابق دوستی و همراهی در گذشته باشد. مقاطعی چون انقلاب و جنگ، محلی بوده تا بسیاری از نیروهایی که این روزها در جبهه های سیاسی مختلفی قرار گرفته اند، سرمایه های عاطفی بزرگی را نسبت به یکدیگر جمع کنند. به همین جهت است که گاه خبر تماس و عیادت تلفنی یک نماینده شاخص اصولگرای مجلس از هم بندی سابق خود در پیش از انقلاب که حالا زندانی جنبش سبز است و چند روزی تحت الحفظ به بیمارستان اعزام شده، تعجب آنهایی را که از سوابق این هم بندی ها و هم سنگری ها درگذشته بی خبرند و تنها تنش های سیاسی سال های اخیر را دیده اند، برمی انگیزد.
چنین تجربیاتی نیز از سرمایه های شکل گیری گفتگو در میانه است که به خصوص برای آینده ای که تصور می شود به هرحال طرفین درگیر در ماجرا، پای مذاکره بنشینند به کار خواهد آمد.
تاکنون در گفتگوهای میانه ای که معمولا خبری نمی شوند و در مناسبات فردی رقم می خورند، اراده های مبارکی برای حل مسایل موجود به وجود آمده است. اما مشکل اصلی در آن “بالا”ست. متاسفانه در جناح حاکم هر چه به راس نزدیک تر می شویم، انعطاف و عقلانیت کمتری دیده می شود و در نتیجه بسیاری از نامه هایی که در این “میانه” نوشته شدند و مذاکرات و خواهش هایی که از این سطح به بالا منتقل شدند، بدون پاسخ مانده اند.
اما به هرحال گفتگوهای میانه همان طور که گاه به صورت موردی باعث گشایش های محدودی شده اند، تداومشان می تواند سرمایه ای برای حل مسایل در آینده ای باشد که به جای “خواهش”، “توازن نیروها” محور مذاکره در بالا قرار بگیرند.
گفتگوهایی که اکنون در جریان هستند، در کدام سطحند؟
طرح این پرسش به معنای این است که وجود گفتگو بین اصلاح طلبان و برخی فعالان جنبش سبز با جریان حاکم وجود دارد. این حرف درستی است. تقریبا از همان روزهای اول جنبش سبز تاکنون همواره سطحی از گفتگو بین فعالان جنبش با نمایندگانی از حاکمیت وجود داشته است. اما مشکل آنجاست که طرف اصلی گفتگو در این مذاکرات نیروهای امنیتی و نظامی بوده اند.
به بیان دیگر هسته اصلی حاکمیت با تحلیل امنیتی از جنبش اجتماعی سبز، ماموران امنیتی خود را مسئول مواجهه با منتقدان خود کرده اند و در این بین نیروهای امنیتی نیز به عنوان یکی از ماموریت های خود در فرایند مدیریت امنیتی جنبش، با برخی از فعالان اصلاح طلب و سبز گفتگو می کنند.
احضارهای متعدد فعالان سیاسی و گفتگوی سیاسی با آنها در وزارت اطلاعات و سپاه در این چارچوب قابل تحلیل هستند.
این گفتگوها بدترین مدل گفتگویی هستند که می تواند در جریان باشد. در واقع می توان گفت در این احضارها، از نگاه حکومت قرار است اوامری از سوی یک طرف ماجرا صادر می شوند و زمان هایی از این جلسات که طرف اصلاح طلب یا سبز ماجرا حرف متفاوتی می زند، در واقع در حال “مقاومت” است و نه گفتگو!
پیشنهاد و در واقع درخواستی که در این شرایط به برخی اصلاح طلبان می توان ارائه داد، تن ندادن به این گونه مذاکرات است.
برای روشن شدن بحث مثالی را می توان به بررسی گذاشت. شورای هماهنگی جبهه اصلاحات، متشکل از احزابی است که در همین شرایط سخت سیاسی و امنیتی، دارای مجوز و پروانه فعالیتند. این شورا از پیش از انتخابات مجلس نهم به دنبال برگزاری کنگره اصلاح طلبان است و برای تحقق آن، نمایندگان این شورا بارها و بارها به وزارت اطلاعات دعوت شده اند، گفتگو کرده اند، گاه تهدید شده اند و گاه وعده سر خرمن گرفته اند و آخر سر نه تنها نتوانستند کنگره خود را برگزار کنند، بلکه برخی از نیروهای آن تحت فشار و تهدید نیروهای امنیتی، بریده اند و عطای کار سیاسی را به لقایش بخشیده اند. دیروز هم که رسما از سوی رئیس دوره ای این شورا اعلام شد که حق مصاحبه هم ندارند، چه رسد به فعالیت سیاسی و به دست گرفتن دولت از مسیر انتخابات. همه این اتفاقات در حالی صورت می گیرد که نیروهای امنیتی به واسطه اینکه این مذاکرات غیر علنی، غیر خبری و غیر شفاف هستند، کم ترین تعهدی به رعایت منطق و قانون در گفتگوهایشان ندارند و تنها بر اساس قدرتشان زورگویی می کنند. گاه شنیده شده که برخی کارشناسان وزارت اطلاعات یا سپاه در حین گفتگوها نشان داده اند که منطق طرف مقابل خود را قبول دارند، اما این قبیل افراد بلافاصله از این گونه تعامل ها کنار گذاشته می شوند و یا بعد از جلسه ای که نرمش و همراهی از خود نشان داده اند، به گونه ای به طرف مقابلشان رسانده اند که توافق قبلی آنها، از سوی مقامات بالاتر رد شده است و درها همچنان بر همان پاشنه ای خواهد چرخید که تاکنون چرخیده است.
شورای هماهنگی جبهه اصلاحات برای برگزاری کنگره خود و نوع فعالیتش در عرصه سیاسی در حالی تن به مذاکره با نمایندگان نهادهای امنیتی می دهد که پیش از این، به عنوان مثال در سال ۷۵ و در زمان محوریت ائتلاف نیروهای خط امام در بین نیروهای چپ، برای حضور در انتخابات سال ۷۶ این مذاکرات با شخص رهبری انجام می شد. یک نیروی سیاسی باید بداند که از خلال گفتگو با یک نیروی نظامی و امنیتی، کار سیاسی در نمی آید، بلکه قرار است که او مدیریت امنیتی شود. اگر فردی یا جریانی دچار پرونده سازی امنیتی است یا در قبال او اتهامات امنیتی در جریان است، شاید پذیرش این دعوت ها و احضارها موضوعیت داشته باشد، اما برای کار سیاسی چه دلیلی دارد که خود را به مهلکه ای بیندازند که به دلیل خبری نشدن آنها، پشتوانه افکار عمومی را هم ندارند؟ در اتاق در بسته حفاظت اطلاعات سپاه یا وزارت اطلاعات، آن نیروی امنیتی به فکر گشایش سیاسی نیست تا از خلال گفتگو با او، نتیجه ای به سود سیاست به دست آید. با توجه به تجربه سه چهار سال اخیر، اگر این دوستان از خیر موضوعی که در یک جلسه امنیتی در بسته قرار است توافق شود، بگذرند در بلند مدت منافع بیشتری کسب خواهند کرد. محل بررسی فعالیت احزاب، وزارت کشور و نهایتا قوه قضائیه است. به وزارت اطلاعات و سپاه چه مربوط است که در همه این موارد می خواهند تعیین تکلیف کنند؟ این فعالان سیاسی اگر تاکنون بهره ای از این مذاکرات در مجموع برده اند، که ادامه دهند. اما اگر چنین نتایجی مجموعا حاصل نشده، که همه شواهد نشان می دهد که نشده، چه منطقی برای ادامه آنها وجود دارد؟
شواهد نشان می دهد که این گونه گفتگوها را باید در بین دسته بندی سه گانه بالا، در بین دسته اول یعنی “گفتگو در بالا” قرار داد. جریان حاکم، مدیریت سیاسی و امنیتی را به دست نیروهای امنیتی اش سپرده و آنها که نه نامشان معلوم است و نه سابقه و فکرشان و نه حاضرند در برابر رفتار خود پاسخگوی سوال خبرنگاری باشند، به عنوان نماینده روسایشان، بی واهمه مواجهه با افکار عمومی به عنوان اصلی ترین مدافع طرف مظلوم هر تقابلی، خود می برند و می دوزند.
به نظر می رسد که در برابر این سیاست جریان حاکم، تن ندادن به حفظ جزییات این مذاکرات در مرحله اول اهمیت باشد. طرف گفتگو در این دیدارها کم ترین احساس امنیتی نباید داشته باشد که زورگویی هایش افشا نمی شود. در حال حاضر چند نفر از نیروهای سیاسی در نتیجه این فشارها، از سیاست کناره گرفته اند. چرا این موارد را نباید خبری کرد؟ چرا باید حاکمیت بتواند این مهره زنی از منتقدان را بدون کم ترین هزینه ای انجام دهد؟ یک نیروی سیاسی قانونگرای اصلاح طلب تحت چه فشاری است که مجبور به کناره گیری از سیاست می شود و در قبال آن تعهد کتبی هم می دهد؟ در اتاق های در بسته وزارت اطلاعات به چه حقی به افرادی که فاقد هرگونه حکم کیفری و قضایی اند، امر می شود که فعالیت نکنند و اگر می خواهند فعالیت کنند، باید از فلان فرد در انتخابات حمایت کنند؟ بر این اساس مصاحبه دیروز خانم فرامرزیان که گفت بنا بر دستو مقامات امنیتی از این پس “سخن نگو”ی شورای هماهنگی جبهه اصلاحات هستند کار بسیار درستی بود و ای کاش از همان ماه های پیش که اعضای محترم این شورا در رفت و آمد به وزارت اطلاعات و تحت فشار آنها بودند، این موارد را اعلام می کردند. آنها باید باقی مواردی را هم که به آنها در این مدت گفته شده افشا کنند تا معلوم شود به موازات تقویت اصلاح طلبان بدلی که چپ و راست در خبرگزاری فارس مصاحبه هایشان منتشر می شود و در مذاکرات ماموران امنیتی از آنها به نیکی یاد می شود و یا حتی توصیه می شود که “به راهبردهای فلان نویسنده و نظریه پرداز بیشتر دقت کنید، حرف های خوبی می زند”، چه برنامه هایی در جریان است. این توصیه محدود به اعضای شورای هماهنگی جبهه اصلاحات نیست، دیگر اصلاح طلبان فعال نیز جا دارد به این موضوع توجه کنند. دست کم نیروهای امنیتی هزینه محدودیت سازی هایشان را باید بپردازند، نه اینکه با تهدید و گام به گام کار خود را پیش ببرند.
در اقدامی درست تر و اثرگذارتر از افشای جزییات این دیدارها، می توان اساسا به این دست گفتگوها خاتمه داد و مستقیما نهادهای سیاسی را مخاطب مطالبات خود قرار داد. نیروهای سیاسی اصلاح طلب اگر خود کنشگر ماجرا شوند، می توانند مخاطب خود را در جریان حاکم تغییر دهند. می توانند درخواست های سیاسی خود را به وزارت کشور و با اطلاع افکار عمومی تحویل دهند و مرحله به مرحله پاسخ گرفتن و پاسخ نگرفتنشان را به اطلاع عموم برسانند. می توانند حتی با مقام رهبری مکاتبه و مطالباتشان را مطرح کنند. در بدترین حالت نتیجه این کار تعطیلی فعالیت هایشان می شود، این بسیار بهتر است تا در این بازی بی سرانجام افتادن که یک طرف ماجرا نه متعهد به آداب گفتگوست و نه می توان در برابر افکار عمومی معرفی اش کرد تا پاسخگو شود. اصلی ترین آفت عرصه سیاسی ایران امروز، محوریت یافتن نیروهای امنیتی به جای سیاسیون است. به نظر می رسد که تلاش عمدتا خالصانه و صادقانه برخی نیروهای سیاسی اصلاح طلب در این دیدارها تاکنون نتیجه ای در بر نداشته و تنها باعث شده محوریت آن نیروهای غیر قانونی برای دخالت در امر سیاست تثبیت شود. رفع این مشکل نیازمند جسارت در تصمیم گیری این دسته از اصلاح طلبان است تا به این گفتگوها خاتمه دهند.
جریان سیاسی اصلاح طلبان نباید اسیر جو دادن حاکمان شوند و خود را یک مساله امنیتی بدانند که برای رتق و فتق درخواست های سیاسی شان در وزارت اطلاعات و سپاه گفتگو کنند. آنها یک جریان سیاسی قانونی هستند که محل رجوعشان در حاکمیت طبق قانون تعریف شده است. اگر در برابر درخواست هایشان پاسخ منفی بگیند بهتر است تا اینکه تن به تثبیت ناخواسته نیروهای امنیتی در حوزه سیاست بدهند.
***
در آستانه انتخابات سال ۹۲، فعال تر شدن گفتگوهای سیاسی امری طبیعی است. اگر نیروهای منتقد بدون وجود یک استراتژی مشخص وارد این گفتگوها شوند، عرصه را به رقیبی که برای این کار سازمان دارد، کادر حقوق بگیر دارد، طراح و مجری و رسانه و پول و همه چیز را دارد، خواهد باخت. کم ترین کاری که نیروهای سیاسی طالب تغییر باید انجام دهند، داشتن استراتژی مشخص برای این گفتگوهاست و مهم ترین ابزاری که در اختیارشان است، افکار عمومی است. ورود به گفتگوهایی که این جریان حامی در آن وجود نداشته باشد، باخت آنها را تضمین می کند. همان طور که برخی نیروهای سیاسی بعد از انتخابات ۸۸ با حسن نیت مشغول مذاکره با نهادهای امنیتی و نظامی در اثبات تقلب در انتخابات و تفهیم ماهیت جنبش سبز شدند، اما نصیب آنها جز زندان و احضار و تهدید نشد. سیاست ورزی در ایران در حالت عادی معروف به بازی شطرنج با گوریل است. لااقل با این گوریل در ملا عام بازی کنید که امنیت بیشتری داشته باشید و گوریل هایی را انتخاب کنید که اول بازی ژست سیاسی دارند، نه آنکه از اول مشت بر سینه می کوبد و نقشش دعواست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر